مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها
غم بی همزبانی را برای کوه کن گویم
بگویم عاشقم دیوانه ام مستم
نمیدانم کدامین حال و درد خویشتن گویم
از ان گمگشته ی من هم نشانی اور ای قاصد
که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم
تو می ایی به بالینم ولی اندم که در خاکم
خوشامد گویمت اما در اغوش کفن گویم
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10